سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیانات رهبر انقلاب در وصف شهید «خرازی»

سایت ساجد- حسین خرازی در 1336 هجری خورشیدی در خانواده ای مذهبی و در اصفهان دیده به جهان گشود. او در کودکی به همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی می رفت و در مسجد اذان و تکبیر می گفت.

حسین در کنار رفتن به مدرسه از آموزش مسایل دینی نیز غافل نبود و همین این امر سبب شد که در آغاز دوره ی نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه کتاب های اسلامی و انقلابی داشته باشد.

وی پس از گرفتن دیپلم به سربازی رفت و در آنجا به آموزش مسایل دینی پرداخت و همزمان با گسترش موج انقلاب اسلامی ایران در 1357 هجری خورشیدی به فرمان امام خمینی، مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها، وی به همراه برادرش خدمت سربازی را رها کرد و به موج خروشان ملت آزادی خواه ایران پیوست و تمام تلاش خود را برای پیشبرد هدف های انقلاب اسلامی به کار بست.

حسین خرازی از همان روزهای اول انقلاب با عضویت در کمیته انقلاب اسلامی برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی لباس پاسداری از این مرز و بوم را بر تن کرد و به خاطر داشتن روحیه ی نظامی در اوج درگیری های کردستان به آنجا رفت و بعد از تسخیر شهر سنندج به عنوان فرمانده ی گردان ضربت منصوب شد.

این مجاهد راه حق در ابتدای شروع جنگ تحمیلی عراق علیع ایران در کردستان حضور داشت و پس از یک سال فعالیت در این ناحیه راهی منطقه جنوب شد و به مدت 9 ماه به عنوان فرمانده نخستین خط دفاعی، مقابل عراقی ها در جاده آبادان- اهواز در منطقه دارخوین با تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی بسیار کم مقاومت کرد.

او در عملیات شکست حصر آبادان فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و پس از آزادسازی بستان، تیپ امام حسین(ع) را تشکیل داد که بعدها با رشادت ها و جانفشانی های او و همرزمانش به لشکر امام حسین (ع) ارتقا یافت.

یگان او در عملیات بیت المقدس جزو نخستین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز – خرمشهر رسید و در آزادسازی خرمشهر سهم به سزایی را ایفا کرد.

این سردار سپاه اسلام پس از آن در عملیات های مختلفی همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع) شرکت داشت.

در عملیات والفجر 8، او فرمانده ی لشکر امام حسین(ع)بود که این لشکر به عنوان یگان عمل کننده ای قوی، لشکر گارد جمهوری عراق را تسلیم خود کرد و پیروزی هایی را در منطقه فاو و کارخانه نمک که از پیچیده ترین منطقه های جنگی بود، به دست آورد.

حسین خرازی 30 ترکش بر تنش اصابت کرده بود و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد؛ اما با این وجود تا جان در بدن داشت در مقابل متجاوزان این سرزمین ایستادگی کرد.

وی فرماندهی عملیات کربلای5 را برعهده داشت. نیروهای او در این عملیات شکست سنگینی را به ارتش عراق وارد آوردند.

سرانجام این مبارز راه حق، در عملیات کربلای 5 در هشتم اسفند 1365 به آرزوی دیرین خود نایل آمد و به سوی حق شتافت. پیکر پاک این شهید والامقام در قطعه شهدای کربلای 5 در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

بخشی از وصیتنامه شهید حسین خرازی را با هم مرور می کنیم:

«...مردم می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می خواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می خواهم که ادامه دهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگی شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسوولان عزیز و مردم حزب الهی می خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی حجابی زده اند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید. ...» 

در پایان نیز به بخشی از سخنان آیت الله العظمی خامنه ای مقام معظم رهبری درباره این فرمانده دلاور سپاه اسلام می پردازیم:

«سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول 6 سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است ... زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبه ای که در این وادی قدم زده اند، صفحه درخشنده ای از تاریخ این ملت است...»

منبع: مشرق




تاریخ و ساعت ارسال: 1393/12/09 09:39:41
میزان بازدید: 70

 

مطالب مرتبط

«زندگی با فرمانده»
یادی از شهید حمید باکری در سالگرد شهادتش
فرمانده گردان حمزه به روایت تصویر
12 روز روزه و داوطلب شدن برای اتاق شکنجه
فرماندهی برای رضای خدا
شهید خرازی بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد کرد
رویای شهید هاشمی تعبیر شد
تصاویر/ مزار حاج حسین خرازی در سالگرد شهادتش






تاریخ : سه شنبه 93/12/12 | 12:35 صبح | نویسنده : ف ضامنی زنگنه | نظرات ()
معجزه توسل

عراقی ها که می دانستند آمپول ها کار خودشان را خواهند کرد، دیگر به سراغ آسایشگاه ما نیامدند و ما با خیال راحت، آن شب، چراغ عزاداری حضرت حسین (ع) را روشن کردیم.

 بهترین خاطره ای که من از محرم در اسارت دارم، به آن سالی برمی گرد که عراقی ها طبق عادت هر ساله شان، روز هفتم و هشتم محرم به همه آمپول های تزریق می کردند تا رزمنده های ایرانی نتوانند در روزهای تاسوعا و عاشورا عزاداری کنند. این کار شیطانی شان هر سال خوب نتیجه می داد و غیر از چند نفر که به لطایف الحلیل از زیر تزریق آمپول، جان سالم به در می بردند، بقیه چنان تب می کردند که تا چند روز درجا می افتادند.


آن سال، دیگر تجربه ی کافی بدست آورده بودند و اسامی افراد را از روی لیست می خواندند و حتی یک نفر نیز نتوانست از نیش سوزن آمپول در امان بماند. حتی بین بچه ها شایع شده بود که درصد مواد آمپول امسال، چند سی سی بیشتر از سال های پیش است. وقتی عراقی ها به آسایشگاه ما آمدند، همه بچه ها به حضرت علی اصغر متوسل شده، نجات خود را از آن دردانه کوچک امام حسین (ع) خواستند.

قلب پاک بچه ها و نام و برکت آن طفل خاندان پیامبر چنان اثر معجزه آسایی داشت که هیچ کدام از بچه ها – به جز یکی دو نفر که آنها بیماری کم خونی داشتند – تب نکردند. عراقی ها که می دانستند آمپول ها کار خودشان را خواهند کرد، دیگر به سراغ آسایشگاه ما نیامدند و ما با خیال راحت، آن شب، چراغ عزاداری حضرت حسین (ع) را روشن کردیم.

  صبح که شد، دکترهای عراقی از جریان خبر دار شدند. آنها به آسایشگاه های دیگر رفتند و دیدند که تمام افراد آنها تب کرده و در جا افتاده اند؛ اما افراد آسایشگاه ما سرحال و قبراق هستند. بین خودشان بگو – مگویی شده بود که نگو! از طرفی تعجب کرده بودند و از طرف دیگر نمی توانستند قبول کنند که توسل به ائمه و خاندان عصمت، کار های نشدنی را شدنی می کند.

راوی: آزاده ابراهیم ایجادی / سایت جامع آزادگان






تاریخ : سه شنبه 93/12/12 | 12:33 صبح | نویسنده : ف ضامنی زنگنه | نظرات ()
سالروز عملیات عاشورای3
بحث عملیات عاشورای 3 به فاصله یک روز پس از انجام عملیات عاشورای 2 در منطقه عمومی فکه مطرح شد.

مدتی بود که به تیپ سیدالشهدا (ع) (که بعدها به لشکر تغییر یافت) مأموریتی واگذار نشده بود.

این تیپ عنوان یگان خط شکن را داشت و حریف جدی لشکر گارد ریاست جمهوری عراق به حساب می‌آمد.

بحث عملیات عاشورای 3 به فاصله یک روز پس از انجام عملیات عاشورای 2 در منطقه عمومی فکه مطرح شد.

با توجه به این که آن محور حدود عملیات والفجر مقدماتی و رمضان بود، قسمت‌هایی از میدان‌های مین قدیمی در آن منطقه باقی مانده و تعدادی نیز به واسطه رمل و طوفان و سیلاب در زیر خاک پنهان شده بود.

به همین دلیل کار عملیات با همت نیروهای گردان تخریب این تیپ و به فرماندهی شهید حاج محمود نوریان باز شد تا نیروهای عمل‌کننده سپاه در ساعت 2 و 19 دقیقه بامداد روز 25 مرداد ماه 1364 با رمز یا سیدالشهدا (ع) دست به حمله زده و با انهدام 2 گردان از تیپ 108 لشکر 16 ارتش عراق در شمال فکه، تعداد 635 تن از آنان را کشته و زخمی یا به اسارت بگیرند.

هم‌چنین در این حمله ضربتی یک روزه 2 دستگاه تانک، و پل ارتباطی، یک پارک موتوری، 19 انبار مهمات، یک دستگاه لودر و تعدادی از ادوات و تجهیزات مهندسی دشمن نابود شده و شماری سلاح سبک و نیمه سنگین به همراه چندین قبضه خمپاره‌انداز و وسایل مخابراتی و لجستیکی به غنیمت گرفته شد.

عملیات عاشورای 3

 خلاصه گزارش عملیات :

نام عملیات: عاشورای 3 ـ ضربتی

زمان اجرا: 25/5/1364

مدت اجرا: یک روز

تلفات دشمن (کشته، زخمی و اسیر): 635

رمز عملیات: یا سیدالشهدا

مکان اجرا: منطقه عمومی فکه ـ جبهه میانی جنگ

ارگان‌های عمل‌کننده: نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

اهداف عملیات: انهدام قوای جنگی دشمن و گرفتن فرصت عکس العمل و طراحی نبرد

انتهای پیام/






تاریخ : سه شنبه 93/12/12 | 12:32 صبح | نویسنده : ف ضامنی زنگنه | نظرات ()

 

 « اعزام نیروها به محور عملیاتی »

«  منطقه ی دربندیخان ،منطقه ای کوهستانی باارتفاع حدود دو هزار متراست . دشمن به منظور حفاظت از منطقه، نیروهای زیادی با قوای نظامی چشمگیر را دربین تنگه های ارتفاعات منطقه مستقرکرده بود و بدین وسیله تمام تنگه ها اعم از تنگه های ارتفاع بَموُو شاخ شِیک وتنگه ی سرتک ، تنگه‌ی زیمْناکُو ، تنگه‌ی کَرگَمَلْ و تنگه ی بَردَدْکان را با نیروهایش بسته بود. مأموریت عملیات دربندیخان ،به تصرف درآوردن تنگه ی بین ارتفاع بموو وشاخ شِیک بود.» 1

 

____________________

1- راوی ؛ سردار نوری ؛ مورخ بیست و پنجم دیماه سال یک هزار و سیصد و شصت و چهار ه.ش ، منطقه عملیاتی تنگه سرتک

 

 « نیروهای شناسایی، منطقه را کاملاً شناسایی کرده بودند. مقدمات عملیات فراهم شد وتوجیهات لازم انجام گرفت. چون دو گردان انبیاء وثارالله در خطوط پدافندی فعالیت داشتند ، دو گردان دیگر تیپ، با نام های گردان ابوذر ومحبین برای اجرای عملیات سازماندهی شدند. فرمانده گردان ابوذر شهید گرانقدر نقیبی وفرماندهی گردان محبین شهید گرانقدر علی مردان آزاد بخت بود، باپشتیبانی آتش توپخانه تیپ ،در حقیقت عملیات مستقل وبدون حمایت دیگر یگانها وتیپ ها ، فقط توسط نیروهای تیپ57 ابوالفضل (ع) انجام گرفت. » 1

« توپخانه‌ی تیپ در بهار سال یک هزار و سیصد و شصت هـ . ش  با تلاش وهمت شهید گرانقدر کوشکی که از بچه های ملاوی بود، تشکیل شد ودر آن عملیات، تیپ دو قبضه توپ داشت. این دوقبضه توپ هم به نحو احسن توانستند آتش پشتیبانی آن عملیات را فراهم سازند.

با وجود شوروهیجان نیروها برای انجام عملیات، اما عملیات  یک  شب  عقب افتاد . چون  نیروهای  تیپ مدتها یعنی  حدود

 

____________________

1- راوی ؛ حمید قبادی ، همان تاریخ ، همان منطقه عملیاتی

 

 

دوسال ، عملیات انجام نداده بودند، به همین خاطر در طول این مدت بارها وبارها به مسئولین مراجعه می کردند ودرخواست انجام عملیات داشتند. پس ازاین که نسبت به انجام عملیات سرتک مطلع شدند به محض عقب افتادن یک شبهی عملیات ، ازاین وضعیت ناراحت شدند و دلهره‌ی عجیبی سراپای آنها را گرفته بودکه نکند عملیات انجام نگیرد.

علت یک شب تأخیر عملیات این بود، که برادران اطلاعات _عملیات را ابتدا فرستادیم تا منطقه‌ی شناسایی شده را یک مرتبه‌ی دیگر بازبینی کنند. در بازگشت اطلاع دادند که دشمن در یکی از معابر نیرو گذاشته است تا گستره‌ی حفاظتش را توسعه ببخشد. در شب بعدی قرار شد تعدادی از نیروها وارد آن معبر شوند ونیروهای دشمن را بدون سروصدا یا منهدم ، یا دستگیر نمایند و دید ه بانی آنها را نیزاز بین ببرند. وقتی که نیروها جهت انجام مأموریت به معبر مورد نظر می- رسند، می بینند که به علت سرمای بسیار زیاد منطقه، نیروهای دشمن معبررا ترک کرده اند وچون منطقه را برف پوشانده بود، ردپای دشمن را دنبال می کنند واطمینان حاصل   می شود که دشمن در آن معبر  وجود نداردوهمگی معبر را به طرف خط خودشان ترک کرده اند. » 1

« به علت بارش بیش از حد برف در بعد از ظهر روز عملیات ، زمین کاملاً سفید پوش شد. همین عامل باعث شد، تا مسیر شناسایی نیروهای اطلاعات _عملیات قابل تشخیص نباشد وآنان نتوانند میادین مین را که زیر برف سنگین پنهان شده بود ،بشناسند ونیروها را هدایت کنند واحتمال اشتباه وجود داشت . به همین خاطربین فرمانده قرارگاه‌ نجف وفرمانده تیپ بحث شد ودرنهایت با توجه به این که ا عضای اطلاعات از ورزیده ترین نیروهای یگان بودند، تصمیم گرفته شد که آنان با دقت تمام نیروهای عمل کننده را تا هدف، هدایت کنند تا عملیات درموعد مقرر انجام بگیرد.

نهایتاً درروز بیست و پنجم دی ماه سال یکهزار و سیصد و شصت چهار هـ.ش ساعت حدود هیجده و سی دقیقه عصر، با وجود هوای بارانی ، نیروهای عمل کننده راهی حد و مرزهای از پیش  تعیین  شده  جهت انجام عملیات شدند . از

 

____________________

1- راوی ؛ سردار کشکولی، همان تاریخ ، همان منطقه عملیاتی

 

 

 اززمان حرکت تا ساعت حدود نه الی ده صبح روز بعد زیر برف وباران درآن هوای سرد کوهستانی با ستون نظامی پیاده، کوهستانها ودره ها را بدون اینکه خم به ابرو بیاورند، پشت سرگذاشتند.» 1

 

____________________

1- راوی؛ حمید قبادی ، همان تاریخ ، همان منطقه عملیاتی

 

« بعضی از آنها چون کفش کتانی به پا داشتند وباآن کفشها نمی توانستند شیب ها را طی کنند، مجبور شدند تمام مسیررا با پای برهنه حرکت کنند. این مدت زیاد درکوهستانهای سرد وبرف گرفته، راه رفتن ممکن نبود مگربه خاطر یک هدف ، آن هم هدفی بزرگ وبی مانند. آنان نیز برای رسیدن به  هدف خویش که چیزی جزء مبارزه وجهاد با کفار زمان خویش نبود آن همه مشقتها را بدون کوچکترین ناراحتی تحمل می کردند و با دیدن لبخندهای پرمهر و محبتی که برلب داشتند، هیچ کس فکر نمی کرد که چه خستگی برعضلات آنها سایه افکنده است،بلکه هربیننده ای با  دیدن آن روحیه ی بسیار بالا فکر می کرد که تازه از مقر خود  حرکت را  شروع  کرده‌اند و نمی  شد  باور کرد  که  این  برادران  بیش ا ز شش  یا هفت کیلومتر را با پای برهنه طی کرده باشند. این عشق و علاقه آنها ناشی از گفتار پر بار سروروسالار شهیدان ، حضرت سید الشهداء امام حسین(ع) است که می فرمایند: ’ زندگی انسان هدف او ومبارزه در راه آن است. ‘

آنان نیز مصداق حقیقی این جمله ی انسان ساز سومین امام بزرگوارشان بودند . آنها پس از « شناخت، ایمان آوردند» وپس از این که ایمان آوردند برآن شدند تا تمام مراحل آن را تا رسیدن به هدف نهایی یعنی « قرب الهی » طی کنند. دراین مسیر تلخ ترین مزه ها درکامشان شیرین بود وتمام سختیها ومصائب ومشکلات رابه جان می خریدند، وآن هم فقط به خاطررسیدن، رسیدن به ستیغ قله ی شرافت وانسانیت.

آنان ایمان آوردندگانی صدیق بودندکه به دستورات پروردگارشان باورقلبی داشتند ودرمدت زمان حیات خویش نیز، سعی می ‌کردند تا آن باورها را به عمل در آورند. مبارزانی نترس وجنگجویانی بی مانند بودند. به طوریکه با دست خالی به جنگ با سپاهی تا دندان مسلح شتافتند وبی هیچ دلهره ای تمام موانع طبیعی و غیر طبیعی را، یکی پس از دیگری پشت سرگذاشتند وبا  اتکای به ایمانشان که ازهر اسلحه ای توانمندتر بود توانستند سپاه عراق را که سهل بود بلکه تمام لشگریان الحاد وکفررابه زانو درآورند.

حدود ساعت بیست دقیقه نیمه شب بود که به موانع کاشته شده ی عراقی ها رسیدیم. گردانها را مقابل میادین مین استتار کرده و منتظر ماندیم . درآن هوای سرد وزمین یخ زده یک جا ماندن واقعاً مصیبت بود ولی نیروها به خاطر انقلاب و اسلام مشکلات  راتحمل می کردند ولب به شکوه نگشودند . تخریب چی های شیردل مشغول بازکردن میادین مین شدند. با فرماندهی گردان توافق کردیم تا همراه تخریب چی ها، چند نفر بسیجی ورزیده متشکل از تیربارچی وآرپی جی زن و یک بی سیم چی به داخل میدان مین بروند که اگر عراقی ها نیروها را دیدند با اجرای آتش آنها را سرگرم کنند تا برادران تخریب چی مأموریت شان را با موفقیت به انجام برسانند. برنامه برهمین اساس درحال پیشرفت بود، دونفر مشغول خنثی کردن مین ها ودونفر هم محدوده معبر باز شده را با طناب مشخص می کردند.

سروصدای عراقی هاکه درداخل سنگرنگهبانی بودند من را نگران کرد ، فکرکردم که متوجه حضور ما  شده اند اما به خاطر سردی هوا وپوشش کلاه متوجه حرکت بچه ها نشده بودند. دریک لحظه صدای انفجاری در داخل معبر، سکوت را شکست . یک نفر از بچه ها روی مین رفته وفریادش بلندشد، سریع روی او افتادم ودستم را جلوی دهنش گذاشتم تا فریاد نکشدوآه وناله نکند همزمان بیخ گوش او گفتم؛ اگر سروصدا کنی عراقی ها متوجه حضور بچه ها می شوند وهمه آنها را موردهدف خود قرار می‌دهندوعملیات لو می- رود. با شنیدن این جملات درحالی که درآن سرمای سرد واستخوان سوز براثر انفجار مین وترکش ، بدنش  در آتش می سوخت ولی هیچ آه وناله‌ای نکرد. عراقیها هم به انفجار اهمیت ندادند واز سنگرهایشان بیرون نیامدند. درحقیقت او با سوختن خودش جان بچه ها را نجات داد. درحالی که آدم   در شرایط عادی نمی تواند گرمای شعله یک کبریت را روی انگشتش تحمل کند اما او بااین که تمام بدنش را ترکش گرفته بود وخون از بدنش فوران می زد، ولی آنچنان سکوت کرده بود که انگارنه انگار مجروح است. اورا روی  پشتم گرفتم وبا احتیاط ازمیدان مین بیرون آوردم وبه طرف نیروهای گردان راهی شدم. پس از رسیدن به آنها اورا تحویل دونفرامدادگر دادم تا به سمت عقب وجای امنی برده و مداواهای اولیه را انجام بدهند.

در حال بازگشت وملحق شدن به پرسنل تخریب چی ، که درحال نزدیک شدن به سنگرهای عراقی بودند در حرکت بودم ، چند قدمی مانده به آنها، صدای انفجار مین ضدنفردیگری عراقی ها را مشکوک کرد . یکی از عراقی ها با تیر بار به سمت صدای انفجار تیراندازی کرد ، اما چون عکس العملی ندید ساکت شد. شاید فکر کرد که انفجار به خاطربرخورد حیوانات منطقه با مین ها بوده است. بدی هوا، سردی بسیار زیاد همراه با ریزش برف وگهگاه باران ،هرگز این فکر وگمان  را به ذهن دشمن خطور نمی داد که کسی دراین شرایط بتواند به آنها حمله کند.

به پرسنل تخریب چی گفتم؛ ممکن است عراقی ها مشکوک شوند پس کارتان رابا سرعت بیشتری به انجام برسانید. همچنین به فرمانده گروهان که همراهم بود گفتم؛ آهسته با بی سیم به فرمانده گردان بگو نیروها را ازداخل معبر مشخص شده که محدوده‌ی آن را طناب کشیده ایم حرکت دهد تا اززمان ، بیشترین استفاده را ببریم و زمان کمتری را تلف کنیم.

گزارش کار را هرلحظه با بی سیم به مقرفرماندهی گزارش می دادم ونگرانی ما ازاین بود، که نکند قبل از بازکردن کامل میدان مین معبرهای دیگر، عملیات را شروع کنند وعملیات ما لو برود، لذا حتی المقدور کارمان را باسرعت بیشتری انجام می دادیم.» 1

 

____________________

1- راوی ؛ حمید قبادی ، همان تاریخ ، همان منطقه عملیاتی

 

 

« صحنه های واقعی از وقایع عملیات»

« با دقت وسرعت پیش می رفتیم تااین که حدود ده متر تا رسیدن به کانال تردد وسنگرهای عراقی بیشتر فاصله نبود، در معبری که فاصله ی نسبتاً زیادی با ما داشت درگیری بین نیروهای خودی وعراقی شروع شد.

نیروهای دشمن که به علت انفجارهای قبلی مشکوک شده بودند، بلافاصله با آغاز درگیری در آن معبر،شروع به تیراندازی کردند. تعداد تیرهای رسام آنها آنقدر زیاد بود که گویا ما را دیده بودند. فرمانده گروهان که بعداً شهید شد بنام شهید گرانقدر قلی، در یک عکس العمل سریع، آرپی جی را از دست یک نفر از نیروها گرفت وبه سمت سنگر تیربار دشمن شلیک کرد. با لطف وعنایت پروردگار ، گلوله ی آرپی جی به هدف اصابت کرد وتیربار خاموش شد.سپس با سرعت هرچه تمامتر ده مترباقی مانده را با احتیاط باز کردیم، نیروهای گردان که قبلاً از معبر بالا کشیده شده بودند به همراه فرمانده گروهان به داخل کانال وسنگرها هدایت شدند. درنهایت عملیات بارمز « یازهرا(س) » شروع شد وچون با لطف خداوند گلوله ی شلیک شده ی اولین آرپی جی توسط شهید گرانقدر قلی تیربار عراق را از وسط دونصف کرده بود، مقاومت عراقی ها نیز دوامی نیاورد. » 1

     « نیروها به راحتی توانستند از معبر عبورکنند وارتفاع اول را که نخستین پایگاه دشمن بود ، تسخیر کنند. در سمتی دیگر دشمن یک دوشکا گذاشته بود که جهت جلوگیری از حملات آن، برنامه ریزی شده و قراربود که چند نفر از بچه- ها مأمور شوند وآن را از بین ببرند .قبل از این که آن برادران

 

 







تاریخ : سه شنبه 93/12/12 | 12:31 صبح | نویسنده : ف ضامنی زنگنه | نظرات ()
سرتک نفوذی

تیپ 57 ابوالفضل ( ع ) با استعداد دو گردان انبیاء و ثاراله در ارتفاعات شاخ شمیران و اطراف آن مشغول پدافند بود که از جانب قرارگاه مأمور شد تا مقدمات یک عملیات نفوذی با هدف انهام تجهیزات دشمن و از کار انداختن ماشین جنگی عراق را در جبهه ی غرب کشور فراهم آورد .

تیپ 57 ابوالفضل ( ع ) با استعداد دو گردان انبیاء و ثاراله در ارتفاعات شاخ شمیران و اطراف آن مشغول پدافند بود که از جانب قرارگاه مأمور شد تا مقدمات یک عملیات نفوذی با هدف انهام تجهیزات دشمن و از کار انداختن ماشین جنگی عراق را در جبهه ی غرب کشور فراهم آورد و بدین منظور در تاریخ پانزدهم دی ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و چهار ه.ش کار شناسایی منطقه شروع شد  و در نهایت پس از گذشت چند روز از مأموریت شناسایی ، « تنگه –ی سرتک » شناسایی و آماده ی عملیات شد .

پس از فراهم نمودن مقدمات عملیات ، تیپ دو گردان پیاده ی ابوذر و محبین را از عقبه فرا خواند و در منطقه مستقر کرد . علاوه بر این دو گردان عناصری از گردان ثاراله نیز از پدافند آزاد و برای شرکت در این عملیات مهیا شدند .

عملیات در ساعت یک و سی دقیقه ی بامداد مورخ بیست و پنجم دی ماه همان سال با رمز ( یا زهراء « س » ) آغاز و دشمن را غافلگیر کردند .

در نتیجه ی این عملیات تمام امکانات و تجهیزات دو گردان دشمن که در آنجا مستقر بودند ، به آتش کشیده و منهدم شدند . بعضی از ادوات نیروهای کفر هم به غنیمت گرفته شد . اکثر سپاه دشمن کشته یا زخمی و یا اسیر شدند و بقیه هم پا به فرار گذاشتند . سپس نیروهای خودی مواضع ، سنگرها و تجهیزات باقیمانده ی دشمن را منهدم کردند و قبل از فرا رسیدن طلوع صبح به مواضع قبلی خود بازگشتند . » 1

 

____________________

1- منبع ؛ کتاب « روایت حماسه ها » ، مؤلف ؛ مراد حسین پاپی ، با حمایت مدیریت حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس تیپ 57 ابوالفضل ( ع ) ، ناشر ؛ انتشارات افلاک ، چاپ ؛ سال 1376- صص 101-100 .

 

 

 « شناسایی محور عملیاتی »

« بنابردستور فرماندهی تیپ، نیروهای مخلص و جان برکف واحد اطلاعات وعملیات به سه دسته تقسیم شده وهر دسته از یک جناحِ معین ، فعالیت های شبانه روزی خود را جهت شناسایی مواضع وتوانایی دشمن شروع کرد.

یک دسته ازاین نیروهای همیشه آماده ، ماموریت یافت تا ازجناح شمالی محور به شناسایی مواضع، استحکامات وتوانمندیهای دشمن در کنار تأسیسات وسد دریاچه ی دربندیخان بپردازد . دراین جناح، فاصله ی زیادی بین مواضع خودی ونیروهای عراقی وجود داشت ، پیمودن وشناسایی آن با توجه به مواضع وسرمای بسیار زیاد منطقه ، کار مشکلی بود.

دسته دوم نیروهای اطلاعات - عملیات تیپ، مأموریت یافت تا با هماهنگی یگان همجوار ، از جناح جنوبی محور، به شناسایی ارتفاعات مقابل روستای« اِزْگِلَه » ازتوابع شهرستان سرپل ذهاب بپردازد.

دسته سوم نیز ، ماموریت داشت تا جناح میانی (جناح بین شمال وجنوب ) محوررا شناسایی کند که این جناح در مقابل یال بیاروُک ، روی گردنه ی سرتک واز ارتفاعات مهم عراق بود.

دسته ی اول شناسایی، متشکل از پنج نفر از نیروهای واحد اطلاعات - عملیات، در قسمت شمال خطوط استقراری تیپ، در ارتفاعات شاخ شمیران  مقابل سد ودریاچه ی دربندی خان وشهر دربندی خان شروع به فعالیت کرد. از مجموع افراد آن دسته، سه نفرشان در طول جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند ودونفر دیگر آنها درحال خدمت به نظام مقدس اسلامی  هستند.

در شروع شناسایی ، ابتدا بااستفاده از دوربین های دیده بانی دراندازه های مختلف به صورت مداوم ودقیق، مواضع عراقی ها را کاملاًزیر نظر قرار دادیم ومسیر را شناسایی کردیم، در نتیجه توانستیم به مسیر رفت وبرگشت آشنایی مناسب پیدا کنیم.

بعداز چند روز دیده بانی با پیش بینی های لازم برای اجرای یک شناسایی دقیق از مواضع دفاعی دشمن از کنار سد دربندی خان حرکت، وتدارکات لازم وقابل حمل انفرادی رابرای مدت چهل و هشت ساعت آماده وبا خود حمل کردیم. ازجمله آن تدارکات ؛ اسلحه ، نارنجک، سرنیزه، کیسه خواب، مقداری نان ، تعدادی کنسرو وشکلات جنگی ، مقداری حلوا ، دو عدد  دوربین  دید  در شب ودید  در روز بود ، که  در کوله پشتی جاسازی شده بود.

به علت فاصله ی نسبتاً طولانی مواضع خودی با نیروهای عراقی، می بایست در طول مسیر، یک شب را استراحت کنیم.به همین خاطرکیسه خواب را نیز به تدارکات خود اضافه کردیم.

محل استقرار نیروهای خودی روی ارتفاعات شاخ شمیران ، و مواضع عراقی ها درکنار سددربندی خان بود . بنابراین اختلافِ ارتفاعِ بسیار زیاد و پایین رفتن از آن ارتفاعات صعب العبور وادامه مسیر با وجود آن شیارهای بسیار تند وعمیق، مشکل وواقعاً نفس گیر بود و فایق آمدن بر آنها توان وقوه ی خاصی را می طلبید.

پس از پشت سرنهادن مقداری از مسافت پیش بینی شده ، سعی کردیم منطقه ی مناسبی رابرای استراحت شبانه انتخاب نماییم. به همین منظور شیار مناسبی که دارای آب وپوشش گیاهی خوب وباغ میوه ی اناری بود ، انتخاب شد . در آن موقع از فصل زمستان  تمام میوه های آن به دلیل دوربودن از دسترس، به کلی روی شاخه های درختان خشک شده بود، ما نیز در فرصت مناسب از میوه های آن استفاده می کردیم. اگرچه آن شیار فاصله چندانی با مواضع دشمن نداشت اما آنان هیچ گونه ترددی در آنجا نداشتند.

هوای سرد زمستانی باعث شده بود که لباسهای گرم زیادی بپوشم تا  به هنگام حرکت و در زمان استراحت های شبانه، سرمای زمستان آزارم ندهد، ولی این وضعیت تحرکم را تحت تأثیر قرار داده و کم کرده بود .

دریک شب بسیار سرد زمستانی همراه دسته ی شناسایی وارد مواضع نیروهای بعثی در جناح شرقی تأسیسات سد در یاچه ی دربندیخان شدیم. سرمای سرد طاقت فرسای آن منطقه کوهستانی آنچنان بود که بعثیون از پوشش کامل خطوط خودشان عاجز شده بودند . لذا با استفاده از غفلت دشمن با انتخاب مسیری که کمترین مواضع مهندسی از قبیل مین و سیم خاردار را داشت وارد مواضع عراقی ها شدیم.

ساعت حدود یک نیمه شب همراه  گروه شناسایی ، داخل سنگر شدیم و شهید گرانقدر داریوش مرادی، در حالی که سیاهی کاملاً بر منطقه دامن گسترانیده بود ، وارد مواضع دشمن شد، سپس به انتظار طلوع ماه ماندیم.

هنوز مدتی از ورود ما به مواضع نیروهای عراقی نگذشته بود که انگار کسی ابرهای غضبناک و سیه فام را از روی آسمان برداشت و تمامی منطقه از نورافشانی خوش رنگ ماه روشن شد وسنگرهای تجمع، نگهبانی، مسیرهای تردد ومواضع مهندسی دشمن کاملاً نمایان شدند. با روشن شدن منطقه ، مسیر حرکت را شناسایی کردیم ، از سنگر بیرون آمده ومسافتی از مسیر راباهم پیمودیم. اما جهت انجام یک مأموریت دقیق وکامل تصمیم گرفتیم که از هم دیگر جدابشویم. شهید گرانقدر داریوش مرادی از سمت راست مواضع عراقی ها ومن ازسمت چپ، ادامه ی مسیر دادیم وبعد از انجام شناسایی های لازم درنقطه ای که وعده داده بودیم مجدداً به هم ملحق شدیم.

برای احتیاط، هردونفر ازیک نقطه ی سیم خاردار عبورکردیم ووارد مواضع شدیم وسعی کردیم یکدیگر را، در عبور از سیم خاردار های حلقوی  کمک کنیم. وعده گاه دیدارمان را پس از بازگشت ازشناسایی ، نقطه ی ورودی به میدان مین قرار دادیم.

پس از جدا شدن از یکدیگر هر نفر، یک اسلحه ، دونارنجک ویک سرنیزه همراه داشتیم، در بعضی مواقع به دلیل حساسیت مسیر ودقت عراقی ها در حفاظت ازموانع، برای جلوگیری از سروصدا، اسلحه ی کلاشینکف را با خود نمی بردم واز  کلت کمری استفاده می کردم.

درکمال غفلت دشمن، حرکت خود را به طرف اهداف از پیش تعیین شده در مواضع عراقی‌ها ، شروع کردم، چون شخص دیگری همراهم نبود تا ضریب حفاظتی را تحت- الشعاع قرار دهد وآن راکمتر کند، موفقیت مأموریت به دقت خودم بستگی داشت. هرچه افراد نفوذی بیشتر باشنداحتمال خطای فردی به همان اندازه بیشتر است،ازنقطه ی جدایی از شهیدگرانقدر مرادی ،دیگر کسی همراهم نبود، لذا سعی می- کردم تا به مین های کاشته شده ضربه ای وارد نکنم تا انفجاری رخ ندهد. بنابراین با دقت تمام به مواضع اصلی سنگرهای تجمع واستراحت دشمن نزدیک شدم .

دقت ، حساسیت وتلاش همه جانبه ی فکری وجسمی ، سرمای طاقت فرسای آن شب را درآن موقعیت از یادم برده بود و به چیزی که فکر نمی کردم ویااصلاً  جایی در مخیله ام پیدا نکرده بود، سرمای استخوان سوز آن شب بود.

چراغ سنگرها روشن بود. عراقی ها سرمست ازموانع کاشته شده ی خود ، برای در امان ماندن از سرما به سنگر پناه برده وکاملاً بی توجه به اطراف بودند. تنها مشکلی که هرلحظه خودش رانمایانتر می کرد نورافشانی زیاد ماه بود ، همین عامل باعث شد تامأموریت را در عرض کمترین وقت ممکن وبا دقت هرچه بیشتر وفراوان ‌انجام داده ومواضع دشمن را ترک کنم.

همان طوریکه گفتم هوا بسیار سرد بود، وبه دلیل نمناک بودن سطح زمین ، هوای شرجی کنار دریاچه و سرمای زیاد ، زمین کاملاً یخ زده بود . من هم برای جلوگیری از کوچکترین خطا و اشتباه ، سعی می کردم به رغم آن شرایط سخت( یخ زدگی زمین ) طبق روال معمول حرکت درموانع ،یعنی چهاردست و پا مسیر را طی کنم. لذا دستها وزانوهایم خیس و به لرزش افتاده بودند. اما به دلیل عشق و علاقه ومسئولیتی که داشتم، هیچ ضعف ولرزشی یا خطر ومانعی نمی توانست من را از ادامه‌ی کاربازدارد. با جود تمام سختی- ها وفشارهایی که ازنظر شرایط اقلیمی و مواضع سخت دشمن درمقابل داشتم، مأموریتم رابه خوبی انجام دادم وپس از این که سنگرها وراههای ترددودیگر مواضع دشمن را بادقت کامل شناسایی ، واحساس کردم که ابهامی باقی نمانده است، با شکر گزاری ازخداوند تبارک وتعالی ، همزمان با تلاوت آیه- ی مبارک وجعلنا…. به منظور کوری چشم دشمن ،به سمت عقب و به طرف وعده گاه بازگشتم.

در نزدیکی وعده گاه ،شهید گرانقدر مرادی را دیدم که او نیز با موفقیت تمام مأموریتش را انجام داده بود وهمزمان با هم به وعده گاه رسیدیم. پس ازاین که درلحظه ی کوتاهی یکدیگر را ازموفقیت هایمان مطلع کردیم با  بررسی کاملِ اطراف ، از مواضع دشمن خارج شدیم وبه دیگر دوستان گروه ، که در مکان استراحت اصلی بودند، یک روز را درهمان باغ انار استراحت کردیم وپس از فرارسیدن شب، با استفاده ازتاریکی به سمت مواضع خودی یعنی ارتفاعات شاخ شمیران ،حرکت کردیم.

مواضع عراقی ها هم سطح دریاچه ومواضع نیروهای خودی در ارتفاعات شاخ شمیران بود. هرچه قدر از خطوط مرزی دشمن دورتر وبه طرف خطوط پدافندی خودی نزدیکتر می شدیم به علت شیب زیاد ارتفاعات خسته تر می شدیم پس از آن همه تلاش وجنب وجوش تمام وقت،وعدم استراحت لازم، قدرت جسمی مان واقعاً تحلیل رفته بود. تا این که به سنگرهای کمین دسته ای از گردان ثارالله رسیدیم ، به علت خستگی زیاد نزد بچه های بامحبت و صمیمی آن گردان ، استراحتی کردیم وصبحانه وچای گرمی هم صرف کردیم و سپس به راه خود ادامه دادیم، تا این که به مقر اصلی که دربالا ترین نقطه ی ارتفاعات شاخ شمیران بود، رسیدیم . گزارشی از ماموریت خود، تهیه وبه مسئول اطلاعات - عملیات و فرماندهی تیپ ارائه کردیم آنها نیز با  ملاحظه ی آن گزارش رضایت خود را از روند کار و نحوه ی شناسایی ابراز داشتند.

دودسته دیگر شناسایی نیز با لطف وعنایات پروردگار مأموریتشان را به نحو احسن وبا موفقیت هرچه بیشتر انجام داده بودند. پس از آن فعالیت شبانه روزی شناسایی همراه دیگر افراد دسته که نام آنها عبارت بود از ، 1- داریوش مرادی- توکل مصطفی زاده3- توکل حسنوند 4- علی گل میرزایی. به استراحت پرداخیتم. در طول جنگ تحمیلی سه تن از افراد ذکر شده به نامهای ؛ 1- شهید گرانقدر داریوش مرادی 2- شهیدگرانقدر توکل مصطفی زاده 3- شهید گرانقدر حسنوند ، در عملیاتهای مختلف ودرمأموریتهای اطلاعاتی -عملیاتی به شهادت رسیدند. یادشان گرامی وراهشان پررهرو باد. ان شاء الله.» 1

 

____________________

1- راوی ؛ حمید قبادی ، مورخ بیست و چنجم دی ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و چهار ه.ش ، منطقه عملیاتی تنگه سرتک

 

 « اعزام نیروها به محور عملیاتی »

«  منطقه ی دربندیخان ،منطقه ای کوهستانی باارتفاع حدود دو هزار متراست . دشمن به منظور حفاظت از منطقه، نیروهای زیادی با قوای نظامی چشمگیر را دربین تنگه های ارتفاعات منطقه مستقرکرده بود و بدین وسیله تمام تنگه ها اعم از تنگه های ارتفاع بَموُو شاخ شِیک وتنگه ی سرتک ، تنگه‌ی زیمْناکُو ، تنگه‌ی کَرگَمَلْ و تنگه ی بَردَدْکان را با نیروهایش بسته بود. مأموریت عملیات دربندیخان ،به تصرف درآوردن تنگه ی بین ارتفاع بموو وشاخ شِیک بود.» 1

 






تاریخ : سه شنبه 93/12/12 | 12:29 صبح | نویسنده : ف ضامنی زنگنه | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.